احمدرضااحمدرضا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

یاسی * احمدرضا نفس مامان و بابا

عذرخواهی

سلام سلام سلام سلااااااااااام!!!! ببخشيد بخاطر تاخير خيلي خيلي طولاني من اين روزا خيلي سرم شلوغه آخه!!!
21 خرداد 1392

بدون عنوان

یڪنفـر בر هـمیـטּ نزدیکــے   ها . . . چــيزے ( ♥ ) به وسعتـــ ے زنــدگے برایتــ جــا گذاشتـﮧ استــ خیالـــت راפـت باشــב . . . آرامـ چشمهــایتــ را ببــنـב یڪنـفر براے همـﮧ نگرانـــے هایتــ بیــבار است ! یڪنفــر ڪﮧ از همـﮧ زیبایـے ها دنیــا تنهــا تــפּ را بــاפּر כارכ ...
21 خرداد 1392

واژه نامه

′واژه نامه احمدرضا : نازی نازی:نایی نایی قاشق: داكي كفش : سوسو   بغل : بكي شير : نم نم ، شي تف س:  هركاري كه خلاف ميلش باشه .   ايكي:اين يكي مخصوصاً وقتي شير مي خواهي دوست داري از هر دو سينه شير بخوري . از يكي مي خوري بعد ميگي ايكي انور:انار،نارنگي سيكه:(اين مورد جايزه داره، اگه گفتي يعني چه )ميدونم هيچكي نمي تونه سيكه :خودكار، مداد آب′س:آب توپ′س: توپ   ...
3 دی 1390

بدون عنوان

قربون قدت برم که داری روز به روز بزرگتر و شیطون تر و عزیز تر میشی عشقم .چند روز پیش ازم آب خواستی وقتی بهت آب دادم دیدم رفتی کنار سینک ظرفشویی و با تلاش زیاد لیوان رو انداختی توی سینک (آفرین پسر مرتب و با ادب من) کلی ذوق کردم و تشویقت کردم .پسر گلم اگه يه آشغالي وسط هال باشه برميداري و سرتو كج مي كني و با اداي خاصي مي گي آشگال پت (آشغال پرت ) ديشب رفتيم خونه عمه (مامان بزرگ تيام )توپ را ازطاقچه برداشتي و باهاش بازي مي كردي آخر سر كه مي خواستيم بيام خونه تو كه تو بغل من بودي زور مي زدي كه بياي پايين و يه چيزي مي خواستي كه من نمي دونستم چيه ؟ گذاشتمت پايين رفتي و توپ را از وسط هال برداشتي و گذاشتي رو طاقچه دقيقاً سر جاي اولش .... الهي كه من فد...
18 آبان 1390